سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیر فروش(آموزش فروش و بازاریابی)

صفحه خانگی پارسی یار درباره

روح گریان من

    نظر

همان چندباری که در طول دوران آموزشی به دیدار خانواده‌ام رفتم، که هر دو سه سال یک‌بار بیشتر نبود، مادرم همیشه از من استقبال می‌کرد و از این که می‌دید در سلامتی کامل به سر می‌برم خوشحال می‌شد. هر وقت آن‌جا را ترک می‌کردم تمام تلاشش را می‌کرد تا جلو خودش را بگیرد. از رفتن من خیلی غصه می‌خورد. آن موقع زیاد به احساساتش توجه نمی‌کردم. به دنبال مربی همراهم به کمپ آموزشی بر می‌گشتم و از این که برگزیده حزبم احساس غرور می‌کردم. حالا حس می‌کردم مادرم را، زنی که کلی زحمت کشیده بود تا بزرگم کند، ناامید کرده‌ام. از تکبرم خجالت می‌کشیدم و خیلی دیر به اشتباهاتم پی بردم. هیچ حزبی ارزشش را ندارد که بخواهی به خاطرش خانواده‌ات را ترک کنی. مامان منو ببخش. خواهش می‌کنم درکم کن…

 کتاب دالان

دالان

کتاب